
کتاب من هم چه گوارا هستم
در فکر کتابم هستم. همین هفته شروعش میکنم. دلم میخواهد میتوانستم بروم. دلم میخواهد میتوانستم بلند شوم و بگویم خداحافظ. کاش مانده بودم خانه و داستانم را مینوشتم.
مینا باز از زندگیش میگوید، از دروغگویی آدمها و سادگی خودش، از شوهرش که رفته زن گرفته و همه چیز را فراموش کرده است. در فکرم که چرا کفشهای گارسن کافه لنگه به لنگه است، چرا یک گوشه ایستاده و ماتش برده، چرا آنقدر خسته، تسلیم و بیتفاوت است؟
مینا میگوید: «اتللو حسود نبود، اتللو اعتماد کرده بود این اعتماد لعنتیه که آدمو میکشه، این اطمینان بیخودی – چون یه روز، تو یه چشم به هم زدن، آدم میفهمه، که سرش کلاه رفته، که تمام مدت خواب بوده و خبر نداشته.»
صفحه 133



الکسیویچ دنیا را میشنود و میبیند
مروری بر زندگی و آثار سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ، برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۵

نگران من نباش! من از عهدهی همه چیز برمیآیم
معرفی کتاب سهگانهی پیپی جوراب بلند نوشتهی آسترید لیندگرن

عموجان رافائله آقای خواستگار را دنبال میکند!
مروری بر کتاب «عروسک فرنگی» نوشتهی آلبا دسس پدس